Tuesday, December 25, 2001

تا حالا شده بي دليل حال خوشي نداشته باشيد؟من امروز اين طوري ام ، شايد هم خسته باشم ، نمي دونم ولي حسابي دلم گرفته...،
تا حالا به صفت عدل فكر كردين؟ آيا واقعاً بهش معتقدين؟ ميگن خداوند عادل هست، ولي پس چرا عدل را نمي بينيم؟
فلان بچه با كلي لرز مي ايسته كنار خيابون ، نه لباس گرمي نه...، ولي لبو مي فروشه و از كنارش تو خيابون يك پسر سوار بر پژوي 206 رد ميشه...، به نظر شما اون پسر چه كاري را انجام نداده كه اون پولداره انجام داده، كه به خاطر اون كار مستحق اين پاداش بوده؟؟؟
تا از اين حرفها مي زنم ، ميگن: دختر زبونت را گاز بگير، كفر نگو...! حتماً لبو فروشه داره آزمايش ميشه! حتماً آينده خوبي داره! حتماً خدا مي خواد قدر چيز هايي كه قراره گيرش بياد رابدونه! حتماً خداوند اون دنيا بهش پاداش ميده...،
بابا يكي بياد و به من بگه كه آيا اين حرفها يك مشت دل خوشكني نيست كه تحويل آدمها مي دهند، آدمها خوب بلدند كه به هم ببافند ، و خودشون يا بقيه را گول بزنند.،
ميگم اگر خداوندعادل هست و قراره اون دنيا پاداش بده،چرا همين الان يه نيم نگاهي به آدمها نمي كنه؟
من ميگم سودجوها براي اينكه ظلم خودشون را به ديگران توجيه كنند، عدل خدا را بازيچه كرده اند . به نظر من عدل خدافقط توي آفرينش دنيا صدق ميكنه نه دنيايي كه ما آدمها الان ساختيم، اينها همش ظلم آدمها به هم هست...،

Sunday, December 23, 2001

اول: با يادونام يزدان پاك
دوم:عنصر اول (آزي جونم )ازت ممنونم و از پشت ميز كامپيوتر مي بوسمت چون منو با اين محيط آشنا كردي :))
سوم : ژيوار يعني زندگي ِ حال زيست.
چهارم : برو بچه ها ِ آشناها ِ وب لاگ خونا ِ دوستان عزيز مواظب باشيد كه يك پرحرف اومده تا سرتون رو درد بياره .خوشحال ميشم پرحرفيامو بخونيد وگاهي نظر بديد.zhiivar@yahoo.com
پنجم:نمي دونيدچقدر سخته كه آدم با كلي ذوق وشوق بره كافي نت وبخواد اولين كلمات رو توي وب لاگش بنويسه ولي بهت بگن بايد تغييراتي در برنامه هاي كامپيوتر بديم فردا بيايد ِپس فردا بيايد وبعد از چند روز با لبخند سردي نگات كنند وبگن اينجا نمي تونيد اين كارو انجام بديد!نمي شه!نميدونيد چه جور حالم گرفته شده بود و دلم مي خواست زار بزنم ...از بس عصبي بودم توي سايت yahoo دنبال كارت پستالاي با مزه گشتم وبعد از كلي خنديدن به موضوعاشون چند روز زودتر از كريسمس براي دوستام كارت پستال فرستادم !!!! مي گفتن زندگي صد سال اولش سخته ها باورم نمي شد...!!
الان هم طبق معمول زحمت به كامپيوتر مهربون وصبور دوستم دادم و با كلي استرس دارم تايپ مي كنم ...
امروز مي خوام يه فكر يا بهتره بگم يه سؤال كه چند روزه داره ذهنمو قلقلك مي ده براتون بنويسم:
دوست يعني چه كسي؟ دوستي براي شما چه معنايي داره؟ چندتا دوست نزديك داريد ؟ آيا تا حالا شده به خودتون اجازه بديد كه به دور از معناي عميق وزيباي دوستي با يكنفر به خاطر دلخوشي كسي ديگر ِ به دست آوردن چيزي يا منافع خاص خودتان دوست شويدِ نه به خاطر شخص خودش؟؟؟؟آيا به افكار واحساسات طرف مقابل هم فكر مي كنيد؟يا فقط خودخواهيها و منافع خودتان را در نظر مي گيريد و بي تفاوت از اين مساله مي گذريد؟
كاش هممون اين سؤالو از خودمون مي پرسيديم و اگه با كساني اين مدلي دوست شده ايم و با او يكرنگ نيستيم ِهمين الان روشون خط قرمز مي كشيديم و نقش بازي نمي كرديم ... آره اين طور بهتره.
حالا تو چي؟ تو دوست خوبم تو به خاطر چي با من دوستي؟