Sunday, April 4, 2004

- یک تشکر مخصوص برای مهدی عزیز ، خیلی لطف کردی (دلیلش هم بماند!!).

- اینکه دیروز در اولین قدم برای خودسازی درباره پازل وجودم ، لیست دوستهای ثبت شده در ذهنم (والبته در یاهو مسنجرم :) رو حسابی پاکسازی کردم ، و البته چون تعداد زیاد شد به این نتیجه رسیدم که : (میترا واقعا که گند زدی با این همه ادعا در امر خطیر دوست یابی:) ولی اشکال نداره . بالاخره باید یک وقتی اینکار انجام میشد...!

-امروز از خواب که بیدار شدم دیدم داره حسابی بارون میاد و کلی ذوقزده شدم آخه امسال ابرهای آسمون یک کم به استان فارس کم لطف بودند ولی خب دیگه کسی که سر در نمیاره این ابرهای شیطون هی کجا شال و کلاه می کنند؟!
بگذریم ، آره کلی ذوقزده شدم و چون خونه ما تقریبا توی کوه هستش:)) نمای شهر بسیار تمیز و زیبا شده و هوا هم که فقط باید نفس بکشی و برای یکسالت ذخیره کنی اونم هوای شیراز که بوی بهارنارنج هم قاطیش شده و به قول این وروجک من ، انگاری خدا شیشه عطرش از دستش افتاده پایین! (خیلی خوشگل تشبیه می کنی می دونستی؟ همین حرفات منو گول زده ها:)) یک چیز دیگه هم امروز ازش شنیدم که تا حالا نشنیده بودم می گفت داره بارون دم اسبی میاد! (بارونی که قطره هاش ریز باشه و لی زیاد و سریع بباره). خب یک آدم با این همه خوش بینی و زیبا بینی هم برای من واقعا یک نعمت بزرگه و فکر کنم خدا اونو بهم داد برای اینکه خودش از دستم خلاص بشه و این وروجک همه مصیبتها رو از دست من تحمل کنه:)

-امروز یک موقعیت کاری عالی رو از دست دادم که نمی دونم باید ناراحت باشم یا نباشم ولی خب چون ناراحتی کاری رو درست نمی کنه بهتره بی خیالش بشم ، نه؟!

-هه تا چون میدونم هه تایی !:)

.......... ژیوار