● هوووووو
کی ميره اين همه راه رو !!!فقط بايد قيافمو ببينيد تا ببينيد چقدر اخمو
دارم مانيتورو نگاه می کنم و تایپ می کنم اصلا انگار ديوارهای خونه هم اخمو
شدند و حتی اين کامی خودم!!! يعنی اينقدر دوری من شمارو اذيت می کنه ؟ ويا
چون اومدم ناراحتيد؟!!!!
داره از ابر سياه خون ميچکه;...دقيقا حس اين ترانه رو دارم!!! چرا اينطوری شدم؟ والا چميدونم حتما لوس تشريف دارم و يا خوشی زده زيردلم و يا شايد هم بدم نمياد يکم اخمو باشم و کمتر بخندم ...اصلا چه معنی داره دختر اينقدر سرحال باشه؟ حالا چی شده راستشو بگو کی بهت گفته بالای چشمت ابرو؟نکنه امروز بهت نگفته دوست دارم ؟:)) نه فکر کنم کشتيهات غرق شده ... خلاصه هر جی که هست حسابی منو بداخلاق کرده ...شایدهم بدونم چی شده ! بذار يک کم بيشتر بهش فکر کنم شايد يکجور مقايسه با دوروبريام و عقب موندن خودم از بعضی پيشرفتها بوده! هر چی به خودم ميگم ميتر اجون رقابت خوبه مقايسه برای پيشرفت مثبت هم خوبه( چشم هم چشمی نه ها...) ولی نمی خواد اعصاب خودتو خرد کنی که چرا اين موقعيتو نداری- خب سعی کن داشته باشی ممکنه اين غصه خوردن تو سوءتعبير به حسودی بشه ها و حتی شايد واقعا تبديل بشه به حسادت ...اينطوری ميشه که قاطی(قاتی؟) می کنم و احساس می کنم جوری فکر می کنم که نيستم و دلم می خواد خودمو تنبيه کنم...! البته خيلی وقتا اين مسايل وقتی شديد ميشه که کلا اونروزا مشکل دار شده باشی و دلت بخواد به خودتم پيله کنی وگرنه کسی که می ترسه حسودی نکنه نمی تونه حسودی کنه چون می دونه بده -نه؟ گاهی ميگم کاش مدتها از همه بی خبر بودم و بعد حسابی خودمو بالا و پايين می کردم و بعد دوباره بر ميگشتم و احساس نمی کردم از بقيه عقب موندم ...ای بابا لوس شدی دردت فقط همينه... شايدم ...؟در هر صورت بهتره بس کنی و مثل خانم خوب به کارهای سری و مرموزت ادامه بدی چون همين فکرا ممکنه مانعت بشه ها..از من گفتن...باشه ميرم می خوابم و نميگم که دلم هم خيلی تنگ شده آخه هر حرفی رو نبايد تو وبلاگ زد
داره از ابر سياه خون ميچکه;...دقيقا حس اين ترانه رو دارم!!! چرا اينطوری شدم؟ والا چميدونم حتما لوس تشريف دارم و يا خوشی زده زيردلم و يا شايد هم بدم نمياد يکم اخمو باشم و کمتر بخندم ...اصلا چه معنی داره دختر اينقدر سرحال باشه؟ حالا چی شده راستشو بگو کی بهت گفته بالای چشمت ابرو؟نکنه امروز بهت نگفته دوست دارم ؟:)) نه فکر کنم کشتيهات غرق شده ... خلاصه هر جی که هست حسابی منو بداخلاق کرده ...شایدهم بدونم چی شده ! بذار يک کم بيشتر بهش فکر کنم شايد يکجور مقايسه با دوروبريام و عقب موندن خودم از بعضی پيشرفتها بوده! هر چی به خودم ميگم ميتر اجون رقابت خوبه مقايسه برای پيشرفت مثبت هم خوبه( چشم هم چشمی نه ها...) ولی نمی خواد اعصاب خودتو خرد کنی که چرا اين موقعيتو نداری- خب سعی کن داشته باشی ممکنه اين غصه خوردن تو سوءتعبير به حسودی بشه ها و حتی شايد واقعا تبديل بشه به حسادت ...اينطوری ميشه که قاطی(قاتی؟) می کنم و احساس می کنم جوری فکر می کنم که نيستم و دلم می خواد خودمو تنبيه کنم...! البته خيلی وقتا اين مسايل وقتی شديد ميشه که کلا اونروزا مشکل دار شده باشی و دلت بخواد به خودتم پيله کنی وگرنه کسی که می ترسه حسودی نکنه نمی تونه حسودی کنه چون می دونه بده -نه؟ گاهی ميگم کاش مدتها از همه بی خبر بودم و بعد حسابی خودمو بالا و پايين می کردم و بعد دوباره بر ميگشتم و احساس نمی کردم از بقيه عقب موندم ...ای بابا لوس شدی دردت فقط همينه... شايدم ...؟در هر صورت بهتره بس کنی و مثل خانم خوب به کارهای سری و مرموزت ادامه بدی چون همين فکرا ممکنه مانعت بشه ها..از من گفتن...باشه ميرم می خوابم و نميگم که دلم هم خيلی تنگ شده آخه هر حرفی رو نبايد تو وبلاگ زد
شب بخير
No comments:
Post a Comment