Sunday, June 10, 2012

نه انگار نميشه بايد بنويسم تا احساس کنم حرفی برای نوشتن دارم! آخه اونقدر مشغوليات ذهنی دارم که آوردنشون روی کاغذ(ميترا؟!!! کاغذ نه وردپد:)) خيلی حوصله می خواد... آخه می دونيد من کارم يکطوريه که فقط آخر هفته وقتم مال خودمه و اونم بايد بين خانوادم و دوستام که نمی بينمشون تقسيمش کنم - بايد بشينم و حرفای مامانمو بشنوم (آخه کی به غير از دختر خانمی می تونه درددلهای مامانشو با حوصله بشنوه؟) تلفنهای ضروری به دوستام بزنم يک کم به خودم برسم و..و..و..اينجوری ميشه که شرمنده بلاگم ميشم البته اگر بخوايد راستشو بدونيد خيلی هم دلم نمی خواد خودمو مشغول اينترنت کنم چون به اندازه کافی براش وقت گذاشتم و اگر قرار بوده چيزهايی هم ياد بگيرم ( چه اخلاقی و پيدا کردن دوستهای خوف و ياد گرفتن کار دراينترنت)فکر کنم بيشتر از اين لازم نباشه انرژی مصرف کنم...

ديگه اینکه ماه رمضون که اومد سرماخوردگی عين خودشيرينکا سرو کلش پيدا شده و نميذاره ما يک کم خودمونو برای خدا بيشتر لوس کنيم و جاتون خالی سرفه می کنم اعلا و مدام درجه بدنم بالا و پايين ميشه و بيحال بيحال شدم و نمی تونم روزه بگيرم - خداجون بارونو بريز پايين بلکه شر اين سرماخوردگی کم بشه...:) البته خوبی مريض شدن اينه که يک روز زودتر اومدم خونه - دلم برای همه چيز تنگ شده بود خوب شد که مريض شدم :))

بعضی از تنهاييها رو با هيچی نميشه پر کرد هيچ جايگزينی نمی تونه راحتت کنه جز اينکه به هدفت برسی و پيدا کردن اون هدف که خودش يک کار سخت تر!!! به نظر من حتی اونايی که ازدواج می کنند هم به نوعی تنها هستند با اينکه خيلی کمتر احساسش می کنند چون همراه دارند ولی اون همراه هم نمی تونه همه تنهاييها رو پر کنه بلکه شايد بتونه همراه تو و دوش به دوش تو حرکت کنه و کمکی باشه برای رسيدن به هدف نهايی همون هدفی که رسيدن به اون مساويست با تنها نبودن حقيقی و من اين روزها به شدت اون تنهايی رو احساس می کنم - برام دعا کنيد:)

به نظر شما اگر لبخند به لب داشته باشم و قربون و صدقه برم ولی تو دلم کينه و رنجش باشه بهتره و يا معمولی باشم و حتی کمی اخمو ولی به دروغ نگم بخشيدمت؟ من که دومی رو ترجيح ميدم و می دونم زمان همه چيز رو درست می کنه حتی ...:)

آفرين صد آفرين دختر خوب و نازنين فرشته روی زمين:*

راستی توفيق اجباری حاصل شده و من دارم کتاب خط سوم دوست جونم که پيشم مونده رو می خونم توصيه می کنم بخونيد و لذت ببريد و در ضمن خيلی خوشحال ميشم اگر سايت و يا کتاب بخصوصی گار در مورد رقص سماع می شناسيد به من پيشنهاد بديد شديدا دوست دارم بيشتر در موردش بدونم و ... نه به خاطر اينکه جوزده شدم و دلم می خواد ادا آدمهايی بخصوصی رو در بيارم نه اصلا- ولی دلم ميخواد بدونم گذشتگان عرفانی ما ( شمس تبريزی و مولانا)چرا اينقدر به دانستن آن ( در حد نمازهای پنج گانه و روزه ماه رمضان) تاکيد کردند...ممنون:)

خب فکر کنم زياد وراجی کردم بهتره برم و به کارهام برسم - دوستتون دارم:)

No comments:

Post a Comment