Sunday, June 10, 2012

خداجونم سهم من از بودن توي اين دنيا چقدره؟ خدايا چقدر از اين زمين خاكي مال منه؟ مهربونم اصلا براي من سهمي قايل شدي؟ اگر آره پس سهم من چقدره؟ منو براي چي فرستادي روي اين دنيا؟ چرا من اومدم؟ چرا منو آفريدي؟
...
فكر كنم كم كم د اره يادم مياد!!!
خدايي يادته وقتي روح توي بدنم دميدي چي بهم گفتي؟ يادته؟ آره من كه داره كم كم يادم مياد باورت ميشه؟ دارم حس مي كنم ، آره آره داره كم كم يادم مياد و تمام تنم از ياد آوريش يخ مي كنه آره آره باور كن ، خداجونم يادته گفتي چقدر دوستم داري؟ يادته چه بار سنگيني به دوشم گذاشتي؟ يادته از به دنيا اومدن مي ترسيدم ؟ يادته وقتي به دنيا اومدم چقدر گريه مي كردم؟ يادته؟چون نمي دونستم بيرون چه خبره ، نمي دونستم مي تونم وظيفمو انجام بدم يا نه ولي زود با ناز و نوازشهاي دوروبريام آروم شدم و همه چيز رو فراموش كردم ، آره اونا به من ياد دادند كه شاد باشم و لي ياد آوري نكردند كه" ميترا ، چيزهايي كه مهربونت بهت گفت رو فراموش نكن تا بزرگ بشي تا به حساب بيارنت تا ميترا بشي" و الان ميترا هستم ، مدتهاست كه ميترا هستم و چقدر دير حرفاتو به خاطر آوردم ولي خوشحالم خوشحالم كه دارم كم كم به خاطر ميارم ... خدا جونم مثل همون روزا شدم مثل لحظه تولد ، تمام وجودم رو ترس فراگرفته چون تازه دارم مي شنوم!!! خدايا خودت آفريديم خودت خواستي خودت هم كمكم كن...ديگه نمي ترسم مي خوام فقط ...!:)

No comments:

Post a Comment