Sunday, June 10, 2012

من به آن صداي گرم و مهربان و مردانه براي شنيدن زمزمه هاي هميشگي عشق نيازمندم ، هيچ گاه سكوت مكن
من به آن نگاه عاشق و متين براي نظاره هميشه عشق نيازمندم ،هيچ گاه چشمانت را بر من مبند
من به آن قلب مملو از عشق و دوستي براي عاشق ماندن نيازمندم ، هيچ گاه قلب عاشقت را از من مگير
دوستت دارم براي هميشه:*

بابا بي خيال ادبي نوشتن ، اصل مطلب اينه كه من دلم اينقدر تنگ شده( مي دوني كه چقدر:)...حاليته؟:))
 
زندگي را بيشتر دوست خواهم داشت ، وقتي آن مبهمي كه سالها دنبالش هستم ، كم كم شكل بگيرد ، واقعي شود و من دروغين ذره ذره در گذر زمان محو شوم...!
زندگي را بيشتر دوست دارم چون من دروغين ذره ذره در گذر زمان محو ميشوم...!
زندگي را دوست دارم چون به زمان پيوستم!
 
مارو باش که فکر می کرديم فقط يک الهه هستيم يعنی معنی اسمم اينه ولی...


ميترا!
ميترا!
ميترا!
ميترا!
:))
وای فقط بريد ببينيد به چه چيزهای ديگه گفتن ميتراااااااااااااااااااااا!!!!!!! من ميرم شکايت می کنم:))
هميشه ننوشتن معني ناراحتي و غمگين بودن نميده پس نگران من نباشيد به قول يكي من سرو مرو گنده ام:))(س و م و گ رو ضمه بدين:))):)) بابا عربي...
اوضاع و زندگي الهي شكر بد نيست و ميگذره و ...راستي در مورد مطلب قبلي خودم يك چيزي ميخوام خودم به خودم جواب بدم كه:
ميتي خانمي همه اين چيزايي كه نوشتي وظيفه تو هستش جز بهترين اخلاقهاييه كه يكي مي تونه داشته باشه (آي هندونهههههههه!!::) پس خوشحال باش كه به غير از اين خوبيها چيزي از تو نمونده ، باشه؟ آفرين خانمي:* آخ يكي بياد منو بگيره كه خيلي از خودم خوشم اومدا:))

از وقتي نظر خواهي رو برداشتم يك چيزي خيلي رنجم ميده اونم اينكه از خيليهاتون بي خبر ميشم خودم هم كه هر از گاهي همه بلاگها رو باز مي كنم و مي خونم، اينه كه كلي دلم براتون تنگ ميشه مخصوصا اون مهربونايي كه تو هر شرايطي پيشم ميان و مهربونند يكيش اين پ‍ژمان گل خودمونه كه هميشه يادم ميكنه چه با نامه چه با نظر خواهي چه با آفلاين ...مهسي عزيز:) و خيليهاي ديگه كه كلي دلم براي همشون تنگ شده ...
ولي گوشتونو بياريد يك چيزي يواشكي بهتون بگم: واقعا از اتفاقهايي كه در وبلاگستان ميافته و برخوردها متنفرم و حالمو بهم ميزنه نمي دونم بچه ها يادشون هست كه وبلاگ نوشتن و وبلاگ خودن جزء كوچكترين كارهاي روزانشونه يا نه ؟ همچين در اين مورد سخنراني مي شنوي كه فكر مي كني انگار چه كار مهمي دارند انجام ميدن...!!! اگر هر چيزي هم يك دوره تب و تاب داشته باشه فكر كنم تب و تاب وبلاگنويسي هم خيلي كم شده و ديگه يك كار تفريحي شده براي خيليها...پس لطفا اينقدر وقتي درباره اينترنت و مخصوصا وبلاگ و حاشيه اون چيزي ميگي اينقدر فكر نكن مهم شدي...باشه؟
چون ديگه همه از اين چيزا سر در ميارن...نه باور كنيد اتفاق خاصي نيافتاده فقط خواستم يك كم غر زده باشم...وگرنه من خودم هم تب وبلاگ نوشتن داشتم ولي خب الان هم وبلاگمو دارم كه گاهي مي نويسمش و هم دارم زندگيمو مي كنم كه خيلي از نوشتن وبلاگ و مسايل حاشيه اي اون برام مهمتره..:)

يك سي دي جديد(موسيقي سنتي) گيرم اومده (منظورم اينه كه هديه گرفتم:)كلي دارم ذوق مي كنم يكي بياد منو بگيره كه خيلي احساس خر كيف زدگي مي كنم:))
راستي چند روزقبل ، پيش يك دوست قديمي بودم جاي همتون خالي اونقدر برام قشنگ شعرهاي شاملو رو دكلمه كرد ، حكايتهايي ازمولانا و كلي هم آوازهاي خوشگل قديمي خوند كه خيلي ذوقزده شده بودم... جاي همتون خالي:)

يك چيزي هم در جواب به متن آخراين عنكبوت تنها بگم كه مي تواني تا سر حد مرگ دوست داشته باشي ولي بايد اينو هم مي گفتي كه فقط دوست داشته باشيد
اونم بدون توقع دوست داشته شدن !:)
آره مي دونم خدا هم بدون توقع دوست داره ولي ما خدا نيستيم هستيم؟!!!
دختري كه وظيفه دارد كار كند،
وظيفه دارد مهربان باشد ،
وظيفه دارد ببخشد ،
وظيفه دارد صبر كند
و وظيفه دارد شكايت نكند
اين تنها چيزي است كه از من باقي مانده!
...
اول که خوشحال باشيد چون تصميم گرفتم هفته ای يکبار وبلاگمو پابليش کنم و خوب از شر من خلاص هستيداااا...دوم که بايد بگم تفلد شری خيلی بهم خوش گذشت و جای دوستای گلم که نبودن خيلی خالی بود مخصوصا: آزی - امير - پگی- سحر ...(راستی اردلان خواستم جلوی همه بگم که خيلی خری چطور سحر از کانادا موبايلش خط ميده ولی موبايل تو ...؟!!! از ته دلم آرزو می کنم موبايلت بيافته تو آب و داغون بشه خودتم پشت سر موبايلت بيافتی تو لجنها!!!!:) ...سوم که کارهای سری من و شری داره کم کم پيش ميره و به دعا و آرزوهای خوب خوب شماها هم نياز داره...چهارم اينکه همچنان : عاشقم من عاشقی بی قرارم  کس ندارد خبر از اين دل زارم  آرزويی جز تو در سر ندارم و اينا(ای وای باز هم تو وبلاگ حرفای عشقی زدی ميتی؟:))..پنچم اينکه اگر کسی با کسی مشکل داره و دوتاشون به من مربوط ميشن من دخالتی نمی کنم...ششم اينکه خيلی خوشحال شدم که يک ايرانی هم جايزه صلح نوبل رو آورد خونمون (مهسی خانم عبادی)...هفتم اينکه دوستتون دارم هفت تا...هشتم اينکه من اومدم بگم زنده ام و برم تا هفته آينده...بای
ميگن ترک عادت موجب مرض هستا:)) مثلا قرار بود هفته ای يکبار بنويسم ولی فکر کنم توی يک روز هفت بار پابليش کنم:))

آخه يادم رفته بود تفلد ليلا رو تبريک بگم ...تفلدت مبارک و آدمای با ارزشو قابل فکر کردن بدون و شاد باش فقط شاد:*

خدا جونم بابت همه خوبيهات ممنون ...احساس می کنم خيلی خيلی خوبم و اينو مديون توام راستی مانی برام اينو فرستاده ببينيد بامزست:)